پاراگراف :کتاب درماندگان عشق

ساخت وبلاگ
کتاب درماندگان عشق
نویسنده : حسن کریم پور
نشر اوحدی

***کسی که تاریک خانه عمرش فاقد روشنایی عشق باشد و مفهوم دوست داشتن در دانسته ها و یا ذخیره ذهنی و یا فرهنگ زندگی اش یافت نشود مرگ او قطعی است اصلاً مرده است ! زیرا روحی که از عشق وا مانده باشد در ظلمت محض است.
اگر در زندگی انسانها عشق و علاقه وجود نداشته باشد؛ و همیشه بدون هدف حرکت کنند؛ خیلی زود خسته شده و از پا در می آیند.

***دوست داشتن امری طبیعی و از ضرورت‌های حتمی زندگی بشر است چیزی است که بدون آن قطعاً حیات ممکن نیست و یا لا اقل مشکل است بدون عشق و علاقه و هدف  این زندگی سخت و طاقت فرسا می‌شود عشق به خدا عشق به خوبی عشق به دیانت عشق به فامیل و بالاخره عشق به بقاء اینها همه چیز هایی است که انسان را سرگرم کرده و از تفکر در اینکه زندگی برای چه خوب است ؟و فلسفه آن چیست باز می‌دارد.
***هوس یک فریب بزرگ و قوی است؛عشق در دریا شنا کردن
تبادل هوس بینایی را می‌گیرد و برعکس تبادل عشق به آدم بینایی می دهد
هوس همراه با شک آلوده است ولی دوست داشتن سراپا یقین است
هوس لذت جستن است است دوست داشتن، پناه جستن
هوس با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد ولی عشق در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

****بدترین و بهترین زمان برای یک زندانی روزهای ملاقات است ترین از این لحاظ که دیداری تازه می‌شود و در لحظه ملاقات زندانی خودش را آزاد می پندارند و یا لااقل خودش را تنها نمی بیند
بدترین از این جهت که محکومان بعد از ملاقات احساس غریبی کرد همه افکارشان را متمرکز این می‌کنند کهآزادی چه نعمت بزرگی است و افسوس می‌خورند که چرا قدر این همه نعمت را ندانسته گرفتار شده اند
از صبح روز ملاقات زندانیان شور و حالی  سوای روزهای دیگر دارندعده ای از خوشحالی روی پا بند نیستندبعضی ها خودشان را برای گفت و گو و احیاناً درد دل و شاید باز شدن گریه ای از کارشان آماده می‌کنند یکی مرتب به ساعتش نگاه می کند دیگری از این و آن جویای وقت می شود ب می‌دانند و یا حدس میزنند چه کسانی در چه ساعتی به ملاقاتش می‌آیند از ساعت شروع ملاقات چشمانشان را به درد بند و نگاهشان را به سمت کسی که برگهای ملاقات را به بند می آورد می دوزند با اشتیاق برگ را گرفته خوشحال با گام‌های تند به سمت اتاق ملاقات می روند تعدادی غمگین و پریشان با قدم های آهسته برمیگردند.غروب روز ملاقات فضای زندان خیلی غم انگیز است گویی همه اعضا دارند و یا در مجلس سوگواری آمده است اغلب سر در گریبان دارند و در عالمی دیگرسیر میکنند یکی به خاطر اینکه دو هفته پی در پی خواهرش یا مادر است یا کسی که از او توقع داشته به ملاقاتش نیامده ، دلخور است ؛دیگری به زمین و زمان ناسزا می گوید که چرا نباید شب عروسی برادرش او هم  حضور داشته باشد ؟ با دیدن دوستان و یا اقوام و خویشان شان بیاد خاطره های قبل از اینکه به زندان بیفتند حسرت میخورند یکی عصبانی است که چرا خویشانش  به دنبال پرونده اش نرفتند و هنوز پرونده اش بلاتکلیف است و صد ها مورد دیگر. و آنانی که اصلاً ملاقاتی ندارند دردشان این است که از همه غریب تر هستند .
آن همه شور و شوق ، غم و غصه و حرف و حدیث تا روز بعد کم و زیاد ادامه دارد. کم کم  فراموش می‌شود تا هفته بعد همین روال تکرار می‌شود در عین حال در زندان هر کس که بیشتر به ملاقاتش می‌آیند احترامی بیشتر از دیگران دارند و همیشه کسانی از ملاقات خصوصی برخوردار هستند که دارای شخصیتی متمایز و موقعیت اجتماعیشان سوای دیگران است.
*** ابراهیم از هر فرصتی استفاده می کرد و بحث را به جامعه شناسی می کشاند او می گفت آنانی که نام فرزندانشان را از یک فرهنگ بیگانه انتخاب می کنند ظاهرا خودشان را تافته ی جدا بافته می پندارند  چون  مطرح نیستند از این طریق می خواهند مطرح شود و اعتقاد داشت این آدم ها بین خودشان و فرزندانشان و مردم دیوار می کشند .
***قبل از اینکه به زندان بیفتم فکر می‌کردم این زبان است که می تواند در دهان بچرخد و انچه از مغز و دل میگذرد بیان کند ؛در زندان دیدم نگاه، اندیشه، تپش دل ،نبض، اشاره و حتی سکوت حرف می زنند.
***هیچ صیادی از جوی حقیری که به گودالی میریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.


برچسب‌ها: پاراگراف ایمان بدون عشق.......
ما را در سایت ایمان بدون عشق.... دنبال می کنید

برچسب : پاراگراف,درماندگان, نویسنده : myselections بازدید : 223 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 22:41